آدم ها با هم فرق می کنند

خیلی وقت است که دیگر برایم نمی نویسد

ولی نمی داند که هر روز برای بازگشتش می نویسم 

کاش قبل رفتنش بیشتر برایش می نوشتم

شاید در حصار جمله ای ماندگار می شد 

یا در قید کلمه ای دگرگون 

در کودکی بارها شنیده بودم تنها رفتن بی بازگشت مرگ است 

اما انگار تنها برای من بی بازگشت هستی 

با رفتنت تمام افسانه کودکیم نابود شد  

حالا میفهمم که چرا با اختراع تلفن خیلی ها نا امید شدند 

تنها بهانه ام دوری راه بود 

میگفتم شاید انقدر دور شده که نمی تواند خبری بدهد 

که آن را هم تلفن نابود کرد 

بهتر بگویم با رفتنت همه چیز نابود شد  

شاید در راه رفتن به کسی بر بخوری که تمام افسانه کودکی تو را هم نابود کند 

یادت باشد آدم ها با هم فرق میکنند 

و یادت باشد هر جا تقاص دادی نفرین من نبود. 

امشب تمام غربت خود را گریستم ...